برخی مدیران مرعوب روشنفکری پس از انقلاب شدند
جواد شمقدری کارگردان و فیلمنامهنویس سینمای ایران است که فعالیت خود را با سینمای فیلم کوتاه آغاز کرد و پس از آن در حوزه هنری، سیمافیلم، مرکز سینمای تجربی و انجمن سینمای دفاع مقدس فعالیت کرد. او همچنین در دولت نهم مشاور رئیس جمهور در امور هنری و در دولت دهم در سالهای 88 تا 92 معاون سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بود. شمقدری معتقد است اگر ما سبک زندگی را یکی از مهمترین شاخصهای فرهنگی حتی مهمتر از گویش و رفتار قلمداد کنیم، پس سینما در فرهنگسازی نقش جدی ایفا میکند. آنچه میآید گفتگویی است با او.
آقای شمقدری به نظر شما سینمای ایران با گذشت چهار دهه از پیروزی انقلاب اسلامی ایران از ابتدای انقلاب تا به امروز تا چه اندازه توانسته است عملکرد موفقی داشته باشد؟
سینمای ایران در این چهار دهه با فراز و نشیبهای بسیاری مواجه بوده است و از طرفی جریانات مختلفی در آن مدخل بوده که نتایج گوناگونی را در پی داشته است. از بُعد تکنیکی، پرداختن ارزشهای هنری و همچنین دایره افرادی که توانستهاند پا به عرصه سینما گذاشته و در این زمینه فعالیت کنند، شرایط بهتری در سالهای پس از انقلاب رقم خورد. نگاه اخلاقی در راستای تطبیق سینما با ارزشهای معنوی و هویتی ایرانی و انقلاب اسلامی در طی این چهار دهه و در قیاس با سینمای پیش از انقلاب اسلامی ایران که اساساً مبتذل، سخیف و بعضاً مستهجن بود در عرصه فیلمسازی ایران دیده شد. در مجموعه سینمای ایران میتوان چهار جریان را شناسایی کرد که این جریانات هر کدام نتایج متفاوتی را دربردارند. نخست سینمایی است که خود را وامدار انقلاب اسلامی، حوادث انقلاب و وقایع تاریخی میداند و اساساً ماهیت سینمای انقلابی این است که تمایل بسیاری به ارزشگرایی دارد. فیلمهای دفاع مقدس و آثار اخلاقی، تاریخی و دینی در زمره این دست آثار قرار دارند. جریان دوم که متأسفانه با سیاستهای غلطی که سالهای نخست پس از انقلاب طراحی شد بر جریان نخست غلبه کرد، سینمای جشنوارهپسند بود؛ سینمایی که کار چندانی به مخاطب ندارد و مخاطب ایرانی هم چندان به تماشای آن راغب نیست و بیشتر در این راستا ساخته میشوند که بتوانند نظر مدیران و برگزارکنندگان جشنوارههای خارجی را جلب کنند در حالیکه متولیان این رویدادها نیز تنها تمایل به تماشای آثار سینمایی حاوی سیاهنمایی از فیلمسازان ایرانی دارند. به تعبیری این فیلمها جشنوارهپسند هستند و با هدف کسب جایزه و اپوزیسیونسازی مورد توجه فستیوالهای خارجی قرار میگیرند و در مجموع این آثار هم در داخل و هم خارج مورد توجه قرار گرفتند. جریان سوم به سینمایی اختصاص داشت که هنرمندان آن پز روشنفکری دارند و جریان چهارم که البته به نوعی در همین جریان سوم جای میگیرد، به دنبال حفظ جریان صنعتی تجاری سینما بوده و صرفاً جنبه سرگرمکننده دارند. به هر روی این هم نوعی از سینما است که کارکرد خود را داشته و تا حدی متأثر از سینمای پیش از انقلاب بوده است. بیشتر در دهههای 70 و 90 به وقوع پیوسته و به نوعی برگرفته از سیاستهای دولت اصلاحات و دولت فعلی بوده است، شکلی از سینما را در پی داشته که به نوعی از شاخصهای فرهنگی و هویتی ایرانیان فاصله گرفته و بعضاً با عناوینی مانند مبتذل، بفروش و سخیف قلمداد شدهاند. در سالهای اخیر تولید آثار این جریان سینمایی رو به افزایش بوده در حالیکه نه تنها موجبات افتخار را به دنبال ندارند بلکه تا حدی استمرار جریانات سینمایی پیش از انقلاب را در بر داشتهاند. در سالهای 56 و 57 و در جریانات پیش از انقلاب اسلامی ایران، یکی از انگیزههای مردم برای حمله به سینماها، مواجهه با همین آثار سینمایی سخیف و تصاویر مستهجن پوستر آثار سینمایی در پردههای سینما بود. متأسفانه این جریان طی سالهای اخیر رشد پیدا کرد اما در مجموع جریان نخست همچنان در دست فیلمسازانی است که دل در گرو انقلاب دارند و دست پرورده انقلاب اسلامی ایران هستند. این جریان دارای شاخص و قدرت بیشتری به لحاظ هنری و کیفی بوده و چه بسا همین جریان نخست زمینهساز تحول در سینمای ایران بوده است و اگر آنها نبودند چه بسا بسیاری از مدیران و سیاستگذاران عطای سینما را به لقای آن میبخشیدند.
آقای شمقدری با توجه به این توضیحات و اینکه امروز سینمای ایران چندان خوشایند نیست و حال خوبی ندارد؛ اما به چه دلیل در همان دوران ابتدایی دهه 60، ما نتوانستیم آنگونه که باید و شاید فیلمی درباره انقلاب اسلامی ایران داشته باشیم و فیلمسازان به چه دلیل به سراغ این موضوع نرفتند که عظمت و بزرگی این انقلاب را در قاب سینما به تصویر کشند؟
در آن مقطع این نیاز پیش آمد که باید درباره انقلاب اسلامی ایران فیلمهایی ساخته شوند در حالیکه سالهای دفاع مقدس هم با فاصله دو سال از انقلاب آغاز شده بود و به نوعی ساخت فیلمهایی درباره انقلاب نیز آغاز شد؛ اما سیاستگذارانی که در سال 62 بر اریکه سینمای ایران نشستند، راه را به روی ساخت این آثار بستند و به جای آن سینمای روشنفکرنما و جشنوارهپسند را ترغیب کردند. به جای آنکه به انقلاب و موضوعات انقلاب اسلامی ایران و وقایع آن تاریخ در عرصه سینما پرداخته شود، آنها این عمل را پروپاگاندا میدانستند و به سینمای جشنوارهپسند با حضور روشنفکرانی که ذهنیات و تفکرات غربزدگی خود را در غالب هنری ارائه دهند، بها دادند. متأسفانه این نوع سینما جایگزین سینمای انقلابی شد و اتفاقاً در جشنوارههای مختلف جوایزی را به همراه داشت. اگر اشتباه نکنم در سال 63 فیلمی با عنوان «زندان دوله تو» به کارگردانی رحیم رحیمپور درباره انقلاب ساخته شد که به جهات مختلف اثر خوبی هم بود. این فیلم به راحتی کنار گذاشته شد و در عوض اثری با عنوان «مترسک» ساخته حسن محمدزاده بها داده شد که موضوعی اجتماعی و خانوادگی داشته و همواره هم وجود داشته است مورد توجه قرار میگیرد و جایزه هم دریافت میکند. مدیران از همان زمان به گونهای سیاستگذاری کردند که راه برای فیلمهای انقلابی بسته شد که شاید به نوعی برای بستن راه در راستای ساخت آثار دفاع مقدسی هم برنامهای داشتند که موفق به انجام این کار نشدند.
طی این سالها مدیران مختلف از فضاهای فکری متعدد بر مسند سازمان سینمایی که پیش از آن معاونت امور سینمایی نام داشت، نشستند. نقش مدیران سینمایی در اتخاذ این رویکرد تا چه اندازه اهمیت دارد؟ این پرسش را از این رو مطرح میکنم که در بسیاری از برهههای سینمایی ما شاهد آن بودیم که معاونت سینمایی، سازمان سینمایی یا وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی آنگونه که باید قدرت تصمیمگیری در حوزه سینما را نداشته و هر نهاد و سازمانی ساز خود را زده و بر مبنای اصول، قواعد و چارچوبهای خود رفتار کرده است. مدیران سینمایی تا چه اندازه در تضعیف قدرت سینمایی اثر داشته و نقش ایفا کردهاند؟
اگر بخواهیم تقسیمبندی کنیم که هر جریان یا نهاد چه تأثیری در این روند داشته است، نیازمند دقت و قضاوتی منصفانه هستیم اما در مجموع و در کنار فیلمسازانی که تعهدی نداشته و نخواستند انقلاب و ارزشهای آن را ببینند، به همان مقدار مدیرانی که تعهد نداشته و مرعوب جریان روشنفکری در سالهای پس از انقلاب اسلامی ایران شدند هم نقشی در این مسئله ایفا کردند و شاهد رخ دادن اتفاقاتی نامناسب در عرصه سینما بودیم. فیلمسازان و مدیران هر دو در این باب نقش داشتند. حال هر کجا که این دو با هم کنار آمدند، جریانی که قصد بیاعتنایی به انقلاب را داشت، نمود پررنگتری در سینما پیدا کرد و هر کجا یکی از آنها قدرت گرفت و توانست بر جریان مقابل غلبه کند، دیدیم که سینمای انقلاب و دفاع مقدس جلوه کرد. با نگاهی به ادوار مختلف در مییابیم که در برهههایی فیلمسازان توانستند بر سیاستها و برنامهریزی مدیران غلبه کنند و اینگونه بود که سینمای انقلاب و دفاع مقدس رشد کرد یا در دورهای دیگر مدیران توانستند با شجاعت و شهامت، جریانی که در حال دور کردن سینمای ایران از ارزشهای انقلابی بود را به خود آورده و تلاش کردند آن جریانات ارزشی را پررنگ کنند. به هر روی هم مدیران و هم فیلمسازان هر دو به یک اندازه در این مسیر نقش داشتند.
به نظر شما سینمای ایران در سالهای اخیر تا چه اندازه توانسته است عملکرد موفقی در عرصههای جهانی داشته باشد و آیا توانسته است رسالتی را که بر عهده داشته انجام داده و نقش پیامآوری برای جهانیان ایفا کند یا خیر؟
اگر بحث این باشد که سینما ابزاری است که باید با مخاطب در ارتباط باشد، مخاطبان قطعاً میلیونی هستند و در این بخش میتوانیم بگوییم که سینمای ایران اساساً هیچ موفقیتی نداشته ضمن آنکه به احتمال زیاد در مواردی لابیهای صهیونیستی این اجازه را به سینمای ایران ندادهاند؛ اما در بعد جشنوارهها، از آنجا که هماهنگیهایی برای ساخت برخی فیلمها با هدف حضور در جشنوارههای خارجی وجود داشت و برخی آثار در جشنوارههای خارجی به نمایش درآمدند و دیده شدند، میتوانیم بگوییم در این بحث اتفاقاتی رخ داده است؛ اما اینکه در مجموع موفقیت این فیلمها آیا به نفع یا ضرر سینمای ایران بوده است و اینکه این آثار چه تصویری از ایران را در غرب نشان دادند، قضاوت دیگری را میطلبد که به نظر من ضرر آن بسیار بیشتر از سود آن بوده است. دراین میان سینمایی که بتواند ارزشها و فاکتورهای هویتی انقلاب اسلامی را به جهانیان نشان دهد، نه تولیداتش به قدر کافی بود و نه سیاستگذاریها کمک کرد که آثار به اکران جهانی راه یابند و چند باری هم که برای نمایش این آثار در عرصههای بینالمللی تلاش شد، لابیهای صهیونیستی با آن مقابله کردند. مگر در مواردی که برخی فیلمهای ما در کنار سریالهایمان از شبکههای خارجی پخش شدند و در عرصههای جهانی دیده شدند.
آقای شمقدری با این توصیفات چه چشماندازی را برای آینده سینمای ایران متصور هستید؟
همانطور که گفتم در سینمای ایران رقابتی میان چند جریان وجود دارد. البته میخواهم اصلاحی درباره توضیحاتم از جریان سوم در اینجا داشته باشم. جریان سوم به دست هنرمندانی که پز روشنفکری و انتقادی دارند رقم خورد و شاهد ساخت فیلمهایی خانوادگی و اجتماعی با قالبهای مختلف بودند؛ اما طبق توضیح ابتدایی من از جریانات سینما، هر چند که برخی تولیدات جریان چهارم نیاز جامعه بود اما برخی دیگر بسیار مضر بودند که اتفاقاً برخی از آنها به جشنوارههای جهانی سینمایی با درجات مختلف هم راه یافتند. دوباره تکرار میکنم ما پس از انقلاب با چهار جریان در عرصه سینما مواجه بودیم. نخست جریانی که به دنبال هویتبخشی به آرمانهای انقلاب و دفاع مقدس بود. جریان دوم چشم به عرصههای جهانی دوخت و تلاش کرد با سیاهنمایی سینمای ایران را به پیش برد. جریان سوم نگاهی انتقادی به موضوعات اجتماعی و خانوادگی داشت و جریان چهارم که سینمایی مبتذل را به دنبال داشت. حال در عرصه سینما این چهار جریان در رقابت با یکدیگر هستند و هر یک حامیان خود را دارند. البته مردم نیز در این میان میتوانند نقش تعیین کنندهای ایفا کنند. این بدان شرط است که همه مردم وارد صحنه شوند. بهطور مثال گروهی هستند که به شکل حرفهای سینما را دنبال میکنند که شاید جمعیت آنها به چیزی حدود 10 میلیون نفر رسد، اگر به سراغ سینمای مبتذل رفته و به افزایش فروش این دست آثار کمک کنند، این روند بر دیگر جریانات نیز اثر میگذارند. این در حالی است که شاید 70 میلیون ایرانی هرگز پا به سالنهای سینما نگذارند. در هر حال اگر راه را برای این موضوع بازگذاریم که مخاطب ایرانی آزادانه به این پرسش پاسخ دهد، من معتقدم که جریان نخست، حمایت عموم مخاطبان را در بر خواهد گرفت. همه اینها به آن برمیگردد که کدام یک از این چهار جریان در رقابت و تقابل با یکدیگر دست پیش گیرد. به هر روی هر چهار جریان مدعی بوده و گاهاً موفقیتهایی را هم به دست آوردهاند اما اینکه امروز شاهد آنیم که سینمای مبتذل از سایر رقبا پیشی گرفته بسیار خطرناک است. هر مقطعی آماده و مناسب پیشی گرفتن جریان نخست است البته در سایه حمایتهای دقیق و مؤثر نهادهای مختلف که متأسفانه برخی از این نهادها تصویر دقیقی از اوضاع کنونی نداشته و نمیدانند که در مسیر تقویت کدام جریان گام برداشتهاند. برخی از آنها به نام انقلاب وارد گود شده اما میبینیم که در حال تقویت جریان چهارم هستند. در خوشبینانهترین حالت این مدیران جریان دوم و سوم را هدایت میکنند و متأسفانه به دلیل شانتاژهای رسانهای علیه جریان نخست، این جریان را به کلی کنار میگذارند و امروز هم به شدت شاهد وقوع این مسئله هستیم.
آیا میتوان گفت عملکرد بسیاری از مسئولان سینمایی در سالهای اخیر به این دلیل است که خواسته یا ناخواسته در جای خود ننشستهاند؟
اساساً نیمی از مدیران ما در عرصههای فرهنگی نباید در این جایگاه قرار میگرفتند. به ویژه آنکه ما بتوانیم در عرصههای فرهنگی و هنری و بخصوص حیطه تخصصی سینما نتایج درخشانی را انتظار داشته باشیم.
آقای شمقدری شما تا چه اندازه به این امر معتقد هستید که سینما رسالت فرهنگی داشته و باید در راستای فرهنگسازی گام بردارد؟
البته که هدف سینما همین است. بدون شک ایجاد سبک زندگی در اذهان و افکار عمومی و رفتار مردم جهان یکی از اهداف اصلی سینمای هالیوود است. قطعاً اگر ما سبک زندگی را یکی از مهمترین شاخصهای فرهنگی حتی مهمتراز گویش و رفتار قلمداد کنیم، پس سینما در فرهنگسازی نقش جدی ایفا میکند.
به چه دلیل این شکل از فرهنگسازی را در سینمای ایران شاهد نیستیم؟
تنها یکی از همان چهار جریانی که بارها بر روی آن تأکید داشتهام این دغدغه را دارند. سه دیگر یکی چشم به جشنوارههای جهانی دارد که در آن فضا مورد تقدیر قرار گیرد. دیگری به دنبال پر کردن جیب خود است و سرآخر هم جریانی به دنبال گرفتن پز روشنفکری و انتقادی است تا بتواند نیشی به نظام جمهوری اسلامی ایران وارد کند.
با توجه به اینکه ما سینمای جنگ و دفاع مقدس را داریم و در سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، آثار بسیار خوبی در این حوزه تولید شدند و بعضاً شما هم در این زمینه تولیداتی داشتید، فکر میکنید این سینما تا چه اندازه موفق عمل کرده چرا که محصولات سینمای دفاع مقدس هم با فراز و نشیبهای بسیاری روبه رو بوده و برخی توانستهاند عملکرد موفقی داشته باشند. آیا سینمای دفاع مقدس توانسته است پیام انقلاب را به مخاطبان منتقل کند آن هم در حالیکه امروز با نسلی مواجه هستیم که شاید چندان با آن فضا آشنایی ندارد.
اگر بخواهیم نگاهی منصفانه داشته باشیم باید گفت که سینمای دفاع مقدس عملکرد خوبی داشته است. هر چند که با انتظارات و سقف سینمای ایران در پرداختن به عرصه دفاع مقدس به عنوان مجموعهای از اتفاقات فرهنگی و هویتی بسیار کوتاه است. به هر روی در تقابل با دیگر جریانات سینمای ایران، سینمای دفاع مقدس همواره با هجمهای از بیمهریها رو به رو بوده و بعضاً مورد غفلت مدیران ما هم قرار گرفته است، با این حال سینمای دفاع مقدس توانسته است به حیات خود ادامه دهد و به طور متوسط طی چهار دهه پس از انقلاب اسلامی هر سال یک فیلم خوب داشته باشد. از این لحاظ سینمای دفاع مقدس عملکرد خوبی داشته هر چند که هنوز هم متناسب با هویت و ارزشهای دفاع مقدس این سینما جای پیشرفت دارد. همانطور که مقام معظم رهبری نیز تأکید داشتند که باید حداقل صد برابر بیش از اینها در عرصه سینمای دفاع مقدس کار میشد.
و سخن پایانی...
من فکر میکنم که لازم است نهیبی جدی زده شود تا افراد و جریاناتی که سبب شدند امروز کارنامه درخشانی از سینمای ایران در برابر ما نباشد، شناسایی شده و از این عرصه کنار گذاشته شوند. متأسفانه همچنان شاهد مماشات با این جریانات هستیم و میبینیم که در زمان کنار گذاشتن، باز هم در حق جریان نخست اجحاف میشود و بعضاً میبینیم مدیرانی که با پرچم جریان نخست به ویژه در بخشهایی مانند صدا و سیما و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی وارد این عرصه شدند و به راحتی مرعوب سه جریان دیگر شده و فراموش میکنند که با چه هدف و انگیزهای پا به حوزه سینمای ایران گذاشتهاند و این همان آسیبی است که موجب شده تصویر درخشانی که انتظار داریم پس از چهار دهه از سینمای ایران شاهد نباشیم. دیدن تصویر فعلی خاطرمان را نگران و مکدر کرده که ناشی از بیتوجهی برای جدا کردن خوب و بد از یکدیگر و عدم اصلاح روشها و رویکردها است و در نهایت همان فرایند طی شده و جریان عملی و اجرایی به خود نمیگیرد.